ایرانگردیروستاهای مازندران

تجربه سفر به آلاشت

شب

آلاشت به عنوان یکی از روستاهای زیبای استان مازندران و زادگاه رضا شاه پهلوی یکی از مکان‌های بود که همیشه دوست داشتم به آن سر بزنم و به آن سفر کنم. یکی از دوستان در تاریخ 16ام پیشنهاد سفر را در گروه  دوستانه داد و توسط 9 نفر پذیرفته شد.

استارت سفر ما پنجشنبه 21 تیر ماه خورد.

شروع سفر: حرکت به سمت مازندران

تصمیم گرفتیم که با 3 ماشین به سفر برویم پس حدودا از ساعت 5 از منازل بیرون رفتیم تا سراغ سایر اعضا هم برویم و سوارشان کنیم.

پس از تجمیع گروه ساعت 6 در ابتدای بزرگراه یاسینی، برای صرف صبحانه به رودهن رفتیم.

مراحل خرید صبحانه و بربری با موفقیت انجام شد اما فضای سبزی برای نشستن پیدا نمیکردیم. در نهایت در پارک کوچکی به نام پارک تندگویان در شهر گیلاوند نشستیم و اصلاحا صبحانه را زدیم بر بدن و پیش به سوی مازندران.

درطول مسیر جذابیت خاصی وجود نداشت، حتی راهنمایی و رانندگی یکی از ماشین‌ها را به دلیل سرعت متوقف کرد اما حوالی ظهر بالاخره رسیدیم.

با توجه به اینکه یکی از دوستان تجربه سفر به انجا را داشت و به توصیه او، تصمیم گرفتیم قبل از الاشت سری به سد لفور بزنیم. پس از پیاده شدن و شروع حرکت متوجه شدیم که مسیر رفت حصارکشی شده است و امکان رسیدن به سد لفور نیست.

نکته: اگر شما هم به این منطقه سفر کردید در جریان باشید که این منطقه پر است از گیاه گزنه و در صورت تماس با پوست شما ممکن است سوزش شدیدی را حس کنید.

خلاصه پس از پرسش از افراد محلی متوجه شدیم امکان رفتن به کنار سد لفور وجود ندارد و باید به بالای پارک آذررود برویم و سد را از بالا تماشا کنیم. اما به دلیل پیچیدگی مسیر و پیدا نکردن مسیر، تصمیم گرفتیم در کنار رودخانه‌ای که مسافران دیگر هم اطراق کرده بودند بایستیم.

ورودی 80 هزار تومان برای هر ماشین بود که ما تخفیف 50 درصدی گرفتیم. البته که اصلا نباید هیچ ورودی برای نشستن در طبیعت داد اما بهرحال مردم محلی هستند و نباید باعث چالش شد.

ماشین‌ها را پارک کردیم و با زیر انداز و خوراکی به کنار رودخانه رفتیم.

جریان آب ما را صدا میکرد و ما دیگر طاقت نیاوردیم و به درون آب رفتیم و آب بازی کردیم حتی با وجود اینکه لباس مناسب نداشتیم. آب سرد، سنگ های کف رودخانه زیر پاهای عریان و جریان نسبتا تند آب در قسمت‌های عمیق‌تر هیچکدام باعث عقب کشیدن ما نشدند و 2 ساعت بینظیر را در رودخانه تجربه کردیم.

رودخانه لفور

پیش به سوی آلاشت

حال وقت رفتن به آلاشت و دریافت کلید ویلایی بود که رزرو کرده بودیم. پس لباس‌ها را تا حد امکان تعویض کردیم و حرکت کردیم. اما شکم گشنه لذت سفر رو کم میکند پس در یک رستوران محلی به نام غذاخوری پایتخت توقف کردیم.

منو رستوران را برای مشاهده غذاها و قیمت درج میکنم اما در خصوص کیفیت غذا باید بگم چلو کتندی همان طعم قرمه سبزی را میداد تنها با این تفاوت که لوبیا نداشت. خورش کتندی پر از دنبه و چربی بود و حجم گوشت کمتر از انتظارم بود.

اما جوجه کامل شکم پر طعم خوبی داشت.

ترشی نازخاتون هم برای من چندان جذاب نبود.

محیط رستوران هم معمولی و مناسب بود.

منو رستوران پایتخت لفور

پس از صرف ناهار و عبور از مسیری پر پیچ و خم و خطرناک در دل ارتفاعات به روستای سرین رسیدیم.

توصیه: حتما قبل از حرکت به سمت الاشت درون شهر خریدهای سوپرمارکتی را انجام دهید و در صورت نیاز نان را تهیه کنید در الاشت بسیار محدود خواهید شد.

برای خرید به مغازه‌ای رفتیم اما برای شام چیزی پیدا نکردیم و تنها سوسیس و تخم مرغ خریدیم. و البته من در آنجا با غذایی به اسم آروشه آشنا شدم که از تفت سرشیر با کره محلی تولید شده بود. دارای رنگ قهوه‌ای و بدون مزه اما بسیار چرب که با نون و یا برنج میل میشود.

در وصف ویلا

حدود ساعت 5 کلید ویلا را تحویل گرفتیم. باید بگویم که واقعا تمیز بود و ویو بینظیری داشت(تصویر اول). آب به خوبی در دسترس بود و مشکلی درباره گاز و برق هم وجود نداشت. البته نباید انتظار یک ویلای پر زرق و برق و شیک را داشته باشید.

بالکنی جذاب که باب کباب کردن بال و خوردن نوشیدنی بود. و منظره بینظیر طبیعت مه آلود جلوی ما و مشاهده قاطر و گاو در باغ پایین همه لذت بیشتری را ارمغان می‌آوردند. که ناگهان مسئول ویلا با یک قوری دمنوش گل گاو زبان به کیف و لذت ما اضافه کرد.

در ویلا بازیهای زیادی مثل جوکر، راز هیتلر، کشمکش و… را انجام دادیم و همینطور برای پیدا کردن نان در شب نصف روستا را گشتیم و در نهایت مجبور شدیم از نان مصرف شخصی همسایگان قرض بگیریم. باید حتما به مهمان نوازی اهالی ان منطقه هم اشاره کنم.

صبح حدود ساعت 8 بیدار شدیم و مه از پایین دره به سمت بالای کوه در حال حرکت بود که یکی از دوستان به همراه نان محلی انجا برگشت البته اسم آن را نمیدانم و متاسفانه عکسی هم ندارم که درج کنم.

ساعت 12 ویلا را تحویل دادیم و بین گزینه‌هایی که در سر داشتیم مانند موزه آلاشت در نهایت تصمیم گرفتیم به آبشار دراسله سر بزنیم.

پیش به سوی آبشار دراسله

پس از عبور از مسیری سخت، به روستای دراسله که هوای ان کمی سرد هم بود رسیدیم. گرچه صرف خود آبشار چندان جذاب نبود اما طبیعت آن منطقه واقعا زیبا بود. مه غلیط که باعث شده بود شبنم مه روی پوستمان بشیند و آب جاری که از دل کوه بیرون می‌آمد قطعا منظره ‌بینظیری برای عکاسان فراهم میکند.

آبشار دراسله

نکته: در روستای دراسله از مردم بپرسید که از کدام سمت ادامه دهید چرا که گوگل مپ قسمتی از مسیر ما را اشتباه راهنمایی کرد که مجبور به بازگشت شدیم.

پس از پیمایش به سمت دهانه غار و برگشت به سمت ماشین، آش دوغی خوردیم و بلال را هم امتحان کردیم. از نظر طعم خیلی معمولی بودند اما اینکه در دل طبیعت چیزی را خوردن لذت بیشتری دارد.

حال وقت بازگشت به خانه بود. 3 ساعت تا تهران فاصله داشتیم. راه افتادیم و بنزین زدم و اگر اشتباه نکنم در گردنه گدوک مه بسیار غلیظی را تجربه کردیم که میدان دید در جاده کمتر از 10 متر و احتمال تصادف بسیار بالا بود.

به شهر فیروز کوه رسیدیم و با توجه با پیشنهاداتی که در گوگل بود تصمیم گرفتیم به رستوران شقایق برویم.

باید بگم که رستوران واقعا تمیز بود درجای مناسبی قرار داشت. اما در مورد طعم غذاها، شخصا چندان در طعم غذا صاحب نظر نیستم اما یکی از دوستان ما که اصالتا شمالی بود از طعم غذاها راضی نبود و معتقد بود که غذا طعم دار نشده است.

منو و آدرس رستوران شقایق:

فیروزکوه، بهارستان، بلوار امام رضا

نمو رستوران شقایق فیروزکوه

در نهایت ساعت 12 شب به تهران رسیدیم و به دلیل وجود تکیه و عزاداری همچنان خیابان ها کمی شلوغ بود. ما هم خسته از مسیر، با خوشحالی بسیار از سفر، به سرعت به این تجربه دل انگیز پایان دادیم.

شما هم تجربه سفر به این مکان ها را داشتید. آیا چیزی را از دست دادیم که لازم باشد مجدد به همانجا سفر کنیم؟

2 نظر

  1. محتوای بسیار روان و جذابی بود. لطفا از سفرتون تصاویر بیشتر و ویدئوهای جذاب هم قرار بدین

نظر شما چیست، اینجا بنویس:)

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا